اگر برای وقت‌تان ارزش قائل‌اید، نوشته‌ی زیر را نخوانید.

ساخت وبلاگ

خوب می‌دانم که اگر جز به جز در جمله‌هایم جستجو کنی، از عبارات و ادعاهای متناقض، بسیار خواهی یافت. شاید فکر کنی دروغ‌گویم، یا در بهترین حالت، مرا بیمار خواهی یافت. همان بهتر که فکر کنی بیمار‌ام.


حقیقت چنین و چنان است. و راه‌های رسیدن به آن بسیار. برای همین تحلیل و منطق اغلب برایم‌ جذاب نیست، زمینِ من نیست. زمینِ من تجاربِ شخصی‌ست. از تجارب ذهنی و ادراکی بگیر تا عینی و در دنیای واقع شده‌ی بیرونی. با این همه شاید بیشتر به درون تمایل دارم تا بیرون. کسی ممکن است سالها نوشته‌هایم را بخواند و با این همه هیچ ایده‌ای از سبک زندگی‌ام نداشته باشد. اینکه روزها و شب‌ها چکار میکنم. نیچه میگفت من خود چیزی و نوشته‌هایم چیز دیگری‌ست. اما این را من دیگر حداقل برای خودم قبول ندارم. من طور دیگری نمی‌نویسم، من چون طور دیگری زیست میکنم اینگونه می‌نویسم. من دیگر فقط طوری زیست میکنم که انگار مجبور به چیزی نیستم. دیشب متوجه شدم آدم‌ها واقعا آنقدر هم اختیار ندارند‌. آن‌ها انتخاب‌هایی می‌کنند و وارد مسیرهایی میشوند که تقریبا برگشتن از آن ممکن نیست. یعنی از یک جایی به بعد یا از یک سنی به بعد هرگونه تجدید نظر در مسیر یا تغییر دادن و برگشت از آن، عملی انقلابی، شجاعانه و حتا دیوانگی‌ست. و در این میان هنر، روانشناسی، لُرد جیزس و هزار کوفت دیگری می‌آید تا به انسان بگوید از همین چیزهایی که داری لذت ببر. یاد بدهد که زندگی همین است. تا هنرِ پذیرفتن و سازگار شدن را ترویج دهد. تا عصیان و مایه‌ی مخرب درون انسان را بخشکاند.


از طرفی آدم‌های شریف، آگاه، الهام‌بخش و مبارزی هم هستند که مسیر زندگی‌شان واقعا نتیجه‌ی انتخاب‌های خودشان است. و اتفاقا هرچه بیشتر پیش می‌روند بیشتر به خود و مسیری که دارند‌ مؤمن می‌شوند. البته من از این دسته نیستم‌. امیدوارم در آینده (وقتی بزرگ شدم) چنین شخصی بشوم. نه لزوما الهام‌بخش، حداقل همین‌که برای خودم الهام‌بخش بشوم هم کافی‌ست.

من فکر می‌کنم پس تو هستی...
ما را در سایت من فکر می‌کنم پس تو هستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emotemayel5 بازدید : 19 تاريخ : جمعه 10 فروردين 1403 ساعت: 14:12