هرچه کمتر دست به سلاح میبرم، تیغِ شمشیرم بُرندهتر میشود. این البته حکمی مطلق نیست، این فقط یک توصیه و تلاش است، که مطلقخواه آن را نمیفهمد یا نمیخواهد که بفهمد. برای مطلقخواهان من پیچیدهترین و ناشناختیترین شخص بنظر میرسم، اما بگذار مطلقخواه مطلقا نابود شود!
از «تمیز مبارزه کردن» میگویم؛ دوستِ مبارزِ من، کثیف مبارزه نکن.
هستند کسانیکه دَم به دقیقه از دهانشان فحش جاریست، اما حتا فحشهایشان هم دلچسب است، زیرا که دلشان صادق و پاک است.
برادر و خواهرِ مبارزم، کثیف مبارزه نکن، تیغ شمشیرت را آنجا به کار گیر که ضروریترین است، تیغِ شمشیرِ تو اُفقِ دیدِ تو ست، مرزی که خیر را از شر تمیز میکند. دشمنِ امروز تو ممکن است دوست فردای تو باشد، و یا حتا برعکس.
زخمها در زندگی اجتنابناپذیرند، اما تو سببِ زخمی تازه نباش. بگذار تیغِ شمشیرت نهایتِ حدِ دیدت باشد، چنین تیغ گشودنیست که به تو نشان میدهد تا چه اندازه درست بودهای یا غلط، با چنین نگاهیست که رستگاری در پیش است.
من فکر میکنم پس تو هستی...برچسب : نویسنده : emotemayel5 بازدید : 76