میتواند از اسمهای من باشد. نمیدانم در اسم گذاشتن خوب هستم یا نه. در دبیرستان روی دو دبیر اسم گذاشتم که تا انتهای دوره بچهها تکرارش میکردند. برای مولانا هم سالهاست لقب "باکرهی بزرگ" را گذاشتهام، اما در تنهایی و پیش خودم. گمانم این اولینبار است که عنوانش میکنم. چرا باکره و چرا با مولانا احساس مشترک دارم؟ چونکه باکرگی محدودهایست که همیشه از یک مرزی رد نشده، همواره انگار از زندگی چیزی یاد نگرفته، سفت و سنگ نشده، خام است. و همواره دربارهی پدیدههایی که عموم مردم با قطعیت آن را میدانند، او گمان و فرضیههای خودش را دارد. باکره پنداشتن را به دانستن ترجیح میدهد، مخصوصا دانستههایی که آن را پست و نخراشیده میداند. من احتمالا همیشه باکره باقی خواهم ماند. به اضافه بنا بر تجاربم این وایب باکره اتفاقا برای اغلب خانمها جذاب بوده است و در ارتباط با ایشان برایم امتیاز بوده، شاید گاهی هم نبوده. اما اهمیتی ندارد، چونکه مطلقا فایدهگرا نیستم، برای من حقیقت مهم است. فقط حقیقت را با واقعیت اشتباه نگیرید؛ چنین گفت باکره.
من فکر میکنم پس تو هستی...برچسب : نویسنده : emotemayel5 بازدید : 13