امشب؛ اگر مرگ من میتوانست موجب اتفاق فرخنده ای شود؛ حتمن آنرا طلب میکردم، و میپذیرفتم. اما از آنجا که میدانم نمیشود، و میدانم که این احساس تا چه اندازه خام و کودکانه ست؛ مرا به فکر میبرد. ادامه ی زندگی، با اعتقاد به زیستن همچون کمربهمرگ خود بستن؟ یا اینکه چه؟ شاید تقدیر من این باشد که این شک را تا دم مرگ همراه با خود حمل کنم! آخ که اطمینان مرگ است.
+ نوشته شده در شنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 2:56  توسط مرتضی |
من فکر میکنم پس تو هستی...برچسب : نویسنده : emotemayel5 بازدید : 157