هزینه دادن، از اسارت کشیدنِ یک زندانیِ سیاسی بگیر تا مجروحِ جنگی، ممکن است این تصور را برای اشخاصی که هزینه دادهاند ایجاد کند که آنها بیشتر حق دارند و یا موضعگیری ایشان برحق تر است. حال آنکه حقِ انتخاب برایٍ همه یکسان است. و حقیقت اَمری نیست که با سالمند شدن به آن نزدیکتر شویم.
اتفاقا هرچه آدمی بیشتر عمر میکند و به طورِ طبیعی میلش به زندگی کمتر میشود، بیشتر از پیش در خطرِ اشتباه کردن قرار میگیرد، چرا که ذهنِ انسان مکانیست سرد و تاریک، و میلِ به زندگی راهنمایِ بسیار بهتری برایِ زیستِ انسان است. بگذارید مثالی بزنم، تیمی ورزشی را تصور کنید که از حریفِ خود پیشی گرفته، کنترل و حفظِ این پیروزی، لازمهاش داشتنِ بینش و کنترلِ ذهن است. اگر تیم پیروزیِ موقتِ خود را جدی بگیرد و راضی شود، دست از تلاشِ کافی برمیدارد و اصطلاحا وا میدهد، از طرفی اگر بخواهد صرفا کورکورانه درواکنش به این وا دادن همچنان سفت و سخت و متعصبانه و غریب، سفت به بازی ادامه دهد، باز هم ممکن است بخاطرِ سفت گرفتنِ غیرمعمول، نتواند پیروزیاش را حفظ کند. اما تیمی که عقب است، کافیست با جنم و ارادهای که هر انسان در روحِ خود سراغ دارد، بتواند نتیجه را عوض کند. پس میبینید که انسان تا چه میزان ممکن است بخاطرِ ذهن و طریقِ اندیشه و استدلالاش، شرایطِ نابودیِ خود را فراهم کند.
اما من در اینجا نمیخواهم ذهن را سرزنش کنم و استدلال و منطقِ انسان را به عنوانِ چیزی پَست به حساب بیاورم، خیر، فقط میگویم انسانها باید همواره بیشتر از پیش سکوت کنند، اجازه دهند چیزها در جانشان ته نشین شود و بعد تجزیه تحلیل کنند و درست و غلط سَوا کنند. کمتر فکر کنند، بیشتر احساس کنند. اما همین احساس کردن است که برایِ انسانها سخت است، مخصوصا آنها که تجربهاش را داشتهاند.
سیاست زدگی در یک جامعه همچون کشورمان طبعا اَمری نیست که بشود به آن افتخار کرد، اما من سیاست زدگی در ایران را معلولِ شرایطِ بد و تجاربِ ناخوشایند در این حوزه نمیدانم، بلکه آن را علت میدانم. سیاست زدگی از نظرِ من یک رویکرد است، یک انتخاب است. رُک بگویم، فکر میکنم ایرانیها تا حد قابل توجهی علاقه دارند که سیاستزده باشند. دفعهی اول سیاست زدگی بود که انقلاب کرد، و حالا دوباره به اجبار تنها با سیاست زدگیست که میشود شرایط را بهتر کرد. جامعهی سیاستزده سترون است. اگر عمومِ مردم به جایِ لذت بردن از تماشایِ فیلم، معتاد به خواندنِ نقدهای فیلم باشند، در آیندهی نزدیک چه خواهیم داشت؟ زمینی لمیزرع_ زیستن در حاشیهی زندگی، به جایِ زیستن در خودِ زندگی، و در آینده ی دور چطور؟! این را هنوز کسی نمیداند، اما همیشه میشود امیدوار بود.
من فکر میکنم پس تو هستی...برچسب : نویسنده : emotemayel5 بازدید : 115